ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ایت از لب پنجره ی عشق زمین خورد و شکست
بانگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز...
ماه من
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ایت از لب پنجره ی عشق زمین خورد و شکست
بانگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز...
قاصدکی
روی سنگ فرش خیابان
در انتظار یک دست,یک فوت
این همه رهگذر
کسی پیامی ندارد برای کسی؟!!!
قصه ی این همه تنهایی را قاصدک به کجا خواهد برد...!؟